جدول جو
جدول جو

معنی پشت برگاشتن - جستجوی لغت در جدول جو

پشت برگاشتن
(وَ)
روی گردانیدن. پشت کردن، گریختن. فرار. بهزیمت رفتن:
بزرگان چنین پشت برگاشتند
بشب دشت پیکار بگذاشتند.
فردوسی.
در آن خستگی پشت برگاشتند
در و دشت پیکار بگذاشتند.
فردوسی.
چو گویند کز جنگ برگاشت پشت
از آن به که گویند دشمنش کشت.
اسدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وُ ری ی)
برگشتن. بازگشتن. پشت برگردانیدن و دور شدن. پشت بگردانیدن. پشت کردن. پشت نمودن. تولیه. تولّی:
سبک پشت بر یکدگر گاشتند
ز دل کینه بر خاک بگذاشتند.
فردوسی.
که بر من چنین پشت برگاشتی
برین دژ مرا خوار بگذاشتی.
فردوسی.
همه پشت بر تاجور گاشتند
میان سوارانش بگذاشتند.
فردوسی.
، بهزیمت رفتن. گریختن. فرار کردن:
یکی پشت بر دیگری برنگاشت
بنگذاشت آن پایگه را که داشت.
فردوسی.
چو گویند کز جنگ برگاشت پشت
از آن به که گویند دشمنش کشت.
اسدی
لغت نامه دهخدا
زمینهای موجود را برای زراعت بین دهقانان بحکم قرعه توزیع کردن، یا پشت کردن بر چیزی. ترک آن گفتن، یا پشت کردن کتاب. جلد کردن آن تجلید
فرهنگ لغت هوشیار
زمینهای موجود را برای زراعت بین دهقانان بحکم قرعه توزیع کردن، یا پشت کردن بر چیزی. ترک آن گفتن، یا پشت کردن کتاب. جلد کردن آن تجلید
فرهنگ لغت هوشیار